عاشقتم...
من نمی توانم بخوابم مگر بدانم که امیدی هست ... من نیمی از شب را به آه کشیدن می گذرانم ... و در لحظاتی اندک هم که به خواب فرو میروم ، غرق در اندوه می شوم ... برای آن دست ها ... برای آن لب ها ... برای آن چشم ها ... برای آن ملاقات فردا ...
نظرات شما عزیزان: